اگر تا دم دما هاي غروب خودت را به شهر مي رساندي ، مي توانستي وارد شوي ،وگرنه بايد همان بيرون شهر وپشت دروازه هاي بسته مي ماندي و شهر را با ترس حمله دزدان و حرامي ها
صبح مي كردي !
يا اگر دلت مي آمد - كه مي آمد - سر كيسه را شل و دروازه بانان را با سكه هاي زرد رنگ راضي مي كردي تا دررا باز كنند وبه تو اجازه
ورود بدهند .
به هرحال درروزگاري كه براي محافظت از شهر در مقابل مهاجمان و ياغي ها، دور تا دور شهر را برج وباروهاي مرتفع و خندقهاي عميق
گرفته بودند و دروازه ها تنها ورودي هاي شهر به حساب مي آمدند ، دروازه ها از بعد از اذان صبح تا 2، 3 ساعت بعد از غروب باز بودند و
توبايد به موقع خودت را مي رساندي تا بتواني از زير طاق هاي كاشي كاري شده عبور كني .