اگرمي خواهي خداوند را بشناسي ودرك كني ، بايد اورا بيشتروبيشتردوست بداري! هرچه بيشتر به اوعشق بورزي ، اورا بهتر خواهي شناخت .
كليد رسيدن به شناخت ، « عشق » است !
هر لحظه زندگي زماني اغرزش خواهد داشت كه بدانيم چگونه آن را به كار بنديم .
اگه برف مي دونست زمين خاكي چقدر كثيفه
.
.
براي اومدن به اون لباس سفيد نمي پوشيد...
.
.
عشق يعني:
.
چون خورشيد ، تابيدن بر شب هاي
دوست
.
.
وچون برف ، ذوب شدن بر غم هاي دوست...
.
.
آرزو مي كنم غم هاي دلت برن زير
اولين برف زمستوني
.
ودلت سفيد وهميشه بدون غم بمونه...
.
.
.
دوتا آدم برفي كه ميونشون يه رود
بود عاشق هم ميشن
.
.
اونا از عشق هم آب مي شن به اميد
اين كه يه روزي توي رودخونه به هم
برسن ....
.
.
مثل بارون با صفايي / مثل برف سفيد
وماهي
.
مثل گل خوشبو وزيبا / مثل خون تو
قلب مايي
.
چه بخواهي ، چه نخواهي / تو عزيزدل مايي
.
برف نو ! برف نو! سلام ، سلام
.
بنشين خوش نشسته اي بر بام
پاكي آوردي اي اميد سپيد
.
.
همه آلودگي ست اين ايام....
.
.
.
دراين روزهاي برفي آيا براي گنجشكان دانه اي ريخته اي ؟
.
پرنده دل من نيز ، ديرزمانيست كه
در برف گير افتاده
.
.
.
.
ببين چه آدم برفي نازي درست كردم
.
با اين كه خيلي دوستش دارم ، مال تو!
.
.
.
داره برف مياد ، بيا توقلبم سرما نخوري !
.
.
.
داره برف مي آيد درگوش دانه هاي برف نام تورا زمزمه خواهم كرد
.
.
تابرف زمستاني از شوق حضورت بهاررالمس كند....
.
.
مثل يك پوپك سرمازده در بارش برف ، سخت محتاج به گرماي پر وبال توام
.
.
تو اگر باز كني پنجره اي سمت دلت ، مي توان گفت كه من چلچله لال توام
.
.
عشق يعني آن نخستين حرفها
عشق يعني درميان برفها
عشق يعني ياد آن روز نخست
عشق يعني هرچه درآن ياد توست
.
.
.
دربرف ، سپيدي پيداست . آيا تن به آن مي دهي ؟
.
.
بسياري با نماي سپيد نزديك مي شوند
كه درژرفاي خودنيستي به همراه
دارند ....
.
.
رفاقت مثل آدم برفي مي مونه ، درست كردنش راحته اما نگه داشتنش سخته
.
.
آرزو دارم با بارش هردونه از برف
زمستوني يه غم از رو دلت كم بشه....
نازنينم
در ميان تمام معايب كه از ژل هاي تزريقي مي شنويم گاهي اين پر كننده ها با تقويت كلاژن پوست به هرچه جوان تر شدن پوست كمك مي كند.
يك متخصص پوست ، مو زيبايي گفت : ژل يك ماده خارجي است وانواع مختلف آن در بازار وجود دارد كه ژل ها به 3 گروه تقسيم مي شوند .
وي افزود : ژل ها به سه گروه موقت ، نيمه دائمي ودائمي تقسيم مي شوند .
وي درادامه گفت : امروزه ژل دائمي كه تمام استاندارد هاي دارويي را داشته باشد و هيچگونه عارضه اي نداشته باشد ، ساخته نشده است.
وي خاطر نشان كرد : ژل هاي موقت از متداول ترين انواع ژل هاهستند ، كه اين ژل ها از ( هيالورنيك ) اسيد ساخته شده اند كه علاوه بر جبران
حجم ازدست رفته ، سنتركلاژن را نيز تحريك مي كنند كه به اين ترتيب پوست قوام بيشتري پيدا مي كند.
وي ادعان داشت : هيالورنيك اسيد، ماده اي است به صورت طبيعي كه درپوست وجوددارد ولي با افزايش سن ، ميزان آن درپوست به شدت
كاهش مي يابد .
وي افزود: ژل ها 6 تا51 ماه بعد، تجزيه وجذب پوست مي شوند وازبين مي روند .
وي درخاتمه گفت : براي ازبين بردن كبودي كه ناشي از تزريق ژاست بهتراست از آناناس ، قرص هاي ويتامين c كمپرس سرد در اوايل و بعد
كمپرس گرم استفاده شود .
اگر عمر دوباره داشتم .................
دان هرالد كاريكاتوريست وطنز نويس آمريكايي در قطعه كوتاهش " اگر عمر دوباره داشتم " مي نويسد:
اگرعمردوباره داشتم ، مي كوشيدم اشتباهات بيشتري مرتكب شوم . از آنچه در عمراولم ابله تر مي شدم . فقط شماري اندك از رويدادهاي جهان را جدي مي گرفتم . اهميت
كمتري به بهداشت مي دادم . به مسافرت بيشتر مي رفتم. از كوههاي بيشتري بالامي رفتم ودر رودخانه هاي بيشتري شنا مي كردم . بستني بيشتري مي خوردم
واسفناج كمتر.
مشكلات واقعي بيشتري مي داشتم و مشكلات واهي كمتري . آخر ، ببينيد ، من از آن آدم هايي بوده ام كه بسيار محتاطانه و خيلي عاقلانه زندگي كرده ام ساعت به ساعت
روز به روز ، اوه ، البته من هم لحظات سرخوشي بيشتر مي داشتم . من هرگز جايي بدون يك دما سنج ، يك شيشه داروي قرقره ، يك پالتوي باراني و يك چتر نجات نمي روم .
اگر عمر دوباره داشتم ، سبك تر سفر مي كردم .
اگر عمر دوباره داشتم ، وقت بهار زودتر پا برهنه راه مي رفتم ووقت خزان ديرتر به اين لذت خاتمه مي دادم . از مدرسه بيشتر جيم مي شدم . گلوله هاي كاغذي بيشتري به
خانه مي آوردم . ديرتر به رختخواب مي رفتم و مي خوابيدم . بيشتر عاشق مي شدم . به ماهيگيري بيشتر مي رفتم . پايكوبي ودست افشاني بيشتر مي كردم . سوار چرخ
و فلك بيشتر مي شدم . به سيرك بيشتري مي رفتم .
در روزگاري كه تقريبآ همگان وقت وعمرشان را وقف بررسي وخامت اوضاع مي كنند ، من برپا مي شدم و به ستايش سهل و آسان تر گرفتن اوضاع مي پرداختم . زيرا من با
ويل دورانت موافقم كه مي گويد :* شادي از خرد عاقل تراست *
پزشك با شوق و رنج مي آموزد تا رنج انسان را به شوق وآرامش برساند
روز پزشك مبارك
اگر تا دم دما هاي غروب خودت را به شهر مي رساندي ، مي توانستي وارد شوي ،وگرنه بايد همان بيرون شهر وپشت دروازه هاي بسته مي ماندي و شهر را با ترس حمله دزدان و حرامي ها
صبح مي كردي !
يا اگر دلت مي آمد - كه مي آمد - سر كيسه را شل و دروازه بانان را با سكه هاي زرد رنگ راضي مي كردي تا دررا باز كنند وبه تو اجازه
ورود بدهند .
به هرحال درروزگاري كه براي محافظت از شهر در مقابل مهاجمان و ياغي ها، دور تا دور شهر را برج وباروهاي مرتفع و خندقهاي عميق
گرفته بودند و دروازه ها تنها ورودي هاي شهر به حساب مي آمدند ، دروازه ها از بعد از اذان صبح تا 2، 3 ساعت بعد از غروب باز بودند و
توبايد به موقع خودت را مي رساندي تا بتواني از زير طاق هاي كاشي كاري شده عبور كني .
تعداد صفحات : 33
خوش است درد که باشد امید درمانش
دراز نیست بیابان که هست پایانش
نه شرط عشق بود با کمان ابروی دوست
که جان سپر نکنی پیش تیربارانش
عدیم را که تمنای بوستان باشد
ضرورت است تحمل ز بوستانبانش
وصال جان جهان یافتن حرامش باد
که التفات بود بر جهان و بر جانش
این طرف تر
در خیابان گنجشکی افتاده بی غذا
فصل تابستان است
می نویسم شعری
از زبان سهراب
و خدایی که در این نزدیکی است ...